سلام
از اونایی هستم که بعداز ناامید شدن
وقتی میفهمه داره اشتباه میزنه
کلی برای زندگی اشتها داره
زندگی هیچوقت خالی نیست
کم کم اینه که مادرمو داره
بهش گفتم تا هستی باید
خوشیامو بکنم بعدش فایده نداره
من جز مادرم به کسی امید ندارم
زندگی بی رحمانه بهم نشون داد
پدر تکیه گاه خوبی نبوده برام
چون زیاد مسلک درویشی داره
زیاد نمیشه درویشانه زندگی کرد
برای حفظ حیات حداقلی لازمه
گاهی از اینکه آرکاداش
یه آدم سختگیر و تلخه لذت میبرم
شاید من که داداش نداشتم
نتونم خوب احساسشو درک کنم
اما ته ماجرا اون خیلی والا تره
و باید تلاش کنم بهش برسم
به جز دریافت رابط کاربری 14
دغدغه ی دیگه ای ندارم
خدا مادر را برای شما محافظت فرماید
سپاسگزارم مهربان
امان از سختگیری های زندگی...
زندگی با همین چیزا قشنگه