حرف روی حرف

حرف روی حرف

حرف روی حرف
حرف روی حرف

حرف روی حرف

حرف روی حرف

چرخه

سلام.آدما از هم دلخور میشن،باهم دعوا میکنن،دوباره با هم خوب می شن و هیشکی یادش نمیاد چه روزای سختی گذروندیم و  هیچی عادی نشد 

من کوتاه اومدم که قدم کوتاه شده.دیگه بغضم نمیاد،اشکم نمیاد من نگران خودمم،نگران غرورم،شعورم،شخصیتم.اگه یه چیزایی رو فراموش کنم،توهین به شعور خودمه اصلاً  اگه قرار باشه همیشه فراموش کنی،فرصت تجربه کردن رو از خودت میگیری،فرصت اینکه آدما به اشتباهشون پی ببرن از دست میره.

من نمیتونم خودمو با خیال راحت بسپرم دست این جماعت.

من هیچ نقشی تو به وجود اومدن شرایط زندگی خواهرم نداشتم و قرار نیست بخاطر شرایط اون تا آخر عمر سختی بکشم.

حرف زدن فایده نداره اما شاید بروز یه رفتارایی باعث شه حساب کار دستشون بیاد 

من تو به وجود اومدن شرایط زندگی خودمم نقشی نداشتم اگه میتونستم کاری کنم برای خودم کاری انجام میدادم.

مدیون قلب و احساس و وجدانم نیستم 

مرسی که خوندید

فاضله هاشمی غزل




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد