حرف روی حرف

حرف روی حرف

حرف روی حرف
حرف روی حرف

حرف روی حرف

حرف روی حرف

خطی خطیا

سلام

پای خطی خطیام پیر میشم و کسی نمی‌فهمه چند شب با بغض خوابیدم

بغض میکنی گریه می‌کنی سرطان میشه

چند ساله سرطان دارم 

نظرات 11 + ارسال نظر
ماهش سه‌شنبه 21 شهریور 1402 ساعت 18:39 http://badeyedel.blogsky.com

وا فاضله میگم چند روز نیستی پس بغض کردی!؟

سلام حال روحیم خوب نبود ممنونم رفیق

سمیرا یکشنبه 19 شهریور 1402 ساعت 22:26

فدای سرت، ترم بعد، تنها چیزی که دوا نداره فقط مرگه، بقیه چیزا همه راه حل دارن از من که دو تا پیرهن بیشتر پاره کردم، بشنو، ارزش مکدر کردن یه دقیقه رو هم نداره همچین غصه ای، این مدارک رو هم بعدا دم کوزه میزاری، آب از کوزه می خوری شوخی می کنم، ان شاءالله ازشون خیر و بهره ببینی عزیزم

ممنونم

سمیرا یکشنبه 19 شهریور 1402 ساعت 21:37

فدای سرت، از تو چه پنهون منم یه بار تجدید شدم یادمه وقتی فهمیدم تجدید شدم، دنیا برام به آخر خط رسیده بود، بخدا به مرگ هم فکر کردم، یعنی آرزوی مرگ می کردم، الان که بهش نگاه می کنم میگم آخه چه ارزشی داشت، اینهمه غصه خوردی، فدای سرت، اصلا تجدید که سهله مردود هم میشدم مهم نبود. البته بگم من خانواده سختگیری داشتم و خدا بهم رحم کرد که زود جمعش کردم بدون اینکه خیلی لوش بدم همیشه توی زندگی یه وقتایی بوده که از نظر من ته خط بوده، و واقعا هم سخت بوده، ولی الان برام تمام اون چیزایی که واقعا مهم هم بودن بی اهمیتن. اصلا تجدید واسه دانش آموز و دانشجوئه، باید تجدید بشی اصلا تا شکست نخوری که نمیتونی پیروز بشی عزیزم، حالا بعدتر بهتر میخونی با نمره خوب پاس میکنی ان شاءالله نبینم به چیز به این بی اهمیتی حتی فکر هم بکنی

استاد دیگه امتحان نمیگیره

سمیرا یکشنبه 19 شهریور 1402 ساعت 18:51

دور از جونت، این چه حرفیه میزنی عزیزم، اونم بابت یه امتحان

تجدید شدم

Khatoon یکشنبه 19 شهریور 1402 ساعت 17:19 https://memories-engineer.blogsky.com/

دلیل بغضت هر چی هست نذار غمباد بشه با یکی حرف بزن خودت رو خالی کن
چرا نباید کسی بفهمه مشکلت چیه؟

فقط استاد ریاضیم راضی شه یه بار دیگه امتحان بگیره همین

سمیرا یکشنبه 19 شهریور 1402 ساعت 13:50

بلاخره باید قبول کنیم که همه مون یه خر درون داریم که باید باهاش کنار بیاییم و چه بسا مهربون هم باشیم وگرنه لگدمون میزنه

من کلا خرم

سمیرا شنبه 18 شهریور 1402 ساعت 19:53

سلام عزیزم، بهتری؟

سلام خریت درمون نداره

گیل‌پیشی جمعه 17 شهریور 1402 ساعت 20:36 http://Www.temmuz.blogsky.com

هروقت می‌خوام بهت سلام بدم، ناخودآگاه تو دلم میاد سلام عزیزم، عزیزم سلام. دوست دارم، عاشقتم والسلام
شما شاعری‌ها. تا شقایق هست زندگی باید کرد.

سلام عزیز شقایق نیست

سمیرا جمعه 17 شهریور 1402 ساعت 15:35

میدونم چی میگی، منم متاسفانه چند ماهه دچار دردی شدم که متاسفانه ظاهرا باید تحملش کنم. خدا بزرگه، ببین اگه به خودمون روحیه بدیم، حالمون بهتر میشه، مثلا کار مفید کنیم یا خودمونو سرگرم کنیم، من وقتی رو دردم تمرکز می کنم متاسفانه دردم چند برابر میشه، زندگی همینه، درد هم داره، اگه نمیشه درد رو حذف کرد، باید پذیرفتش، چاره همینه، درد هم یه عضوه که باید باشه، ولی همونجوری که ما در حالت عادی به بقیه عضوهامون توجه نمی کنیم باید به درد هم توجه نکنیم، فکر کنم کارو یکم راحتتر کنه ان شاءالله

سمیرا جمعه 17 شهریور 1402 ساعت 15:15

کاری که میشه کرد اینه که کمتر غصه بخوریم، حالا من که دارم اینجوری بهت میگم خودم غصه خور اعظمم، بعدشم کلی خودمو فحش میدم چرا غصه خوردم ولی بازم غصه مو میخورم ولی اگه بتونیم خودمونو کنترل کنیم نصف راهو رفتیم

تمام تنم درد میکنه

سمیرا جمعه 17 شهریور 1402 ساعت 14:31

فاضله جان از ته قلبم بهت میگم، هیچ چیزی توی این دنیا ارزششو نداره که بابتش سلامتیتو به خطر بندازی عزیزم، دنیا همینه، چاره ای نیست جز اینکه «جور دیگر باید دید». واقعا راهی نداره، ما باید عوض بشیم، بقیه و دنیارو نمیشه به این راحتیا تغییر داد عزیزم

کاری نمیشه کرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد