حرف روی حرف

حرف روی حرف

حرف روی حرف
حرف روی حرف

حرف روی حرف

حرف روی حرف

کادو

سلام دیروز آرکاداش زیاد 

وقت داشت دو نوبت باهام حرف زد

حرفامو بهش زدم

هنوز قانع نشدم

ولی دست کشیدم

وقتی نمی‌خواد بشه

نمیتونم زور بشم

ایشون حق دارن زور باشن

بهم سخت بگیرن

تنبیهم‌کنن

توضیح ندن

تهش خودم درست شم

البته باید بگم

از نظر ایشون 

همیشه حق با منه

ولی طبق معادلات ایشون

من باید صبر کنم

تا ایشون رفتار منو

مث بچه ها بررسی کنه

ببینه در چه حدی ام

توقع داره همیشه

درکش کنم بفهمم

بی اینکه درک بشم

کلا بعد از گفت و گوی دیشب

بیخیال کادو شدم

بهم اعتماد نداره

بچه مایه داری که

بخاطر یه کادوی 100هزار تومنی

قشنگ بلده دل بسوزونه

بیشتر به آموزشای تربیتی

فکر می کنه

محبتشو خیلی نشون نمیده

خیلی دوسم نداره

منم پول ندارم

به جای اون

برا خودم کادو بخرم

یه جوری حرف زدم

و‌ گفتم فرصت جبران نداره

خودش تشخیص میده

تصمیم میگیره

دوست داشتن من مهم نیست

فقط خیلی دوسش دارم

و جون سختم

فکر کنم برا همین کنارش

نگهم داشته

نظرات 3 + ارسال نظر
سمیرا دوشنبه 11 دی 1402 ساعت 22:40

واسه من قضیه ش اینه، صحبت هات یه مقداری حریم خصوصی خودته، حرفی واسه گفتن نداشتم، در عین حال دوسداشتم بدونی هستم

سمیرا دوشنبه 11 دی 1402 ساعت 20:36

قضیه بوسا چیه

گیل‌پیشی دوشنبه 11 دی 1402 ساعت 20:01

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد