حرف روی حرف

حرف روی حرف

حرف روی حرف
حرف روی حرف

حرف روی حرف

حرف روی حرف

باران

سلام یهو یاد باران افتادم

الان 5سالش شده

دخترک پاییزی زیبا

 داشتم فکر میکردم 

ممکنه خواهر برادر هم داشته باشه

باباش خیلی دوست داشت 

بازم دختر داشته باشه

بابای باران یه مرد مهربونه

همه ی مردا مهربونن

مث برادر بزرگترم بود

سایت های ایرانی بسته شد

و ازش بی‌خبر موندم

البته من همیشه با نشونه ها زندگی میکنم

کسی رو بیخبر نمی‌ذارم

شاید شرایط زندگیش 

بهش اجازه نمیده باهام

رابطه برقرار کنه 

من به انتخابش احترام میذارم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد