کتاب بعدی و سروش

سلام 

دیشب داشتم  فکر میکردم

کارای کتاب بعدی مو انجام بدم 

امروز برا طرح جلد به طراح ایده دادم 

از جناب محشر هم کمک و مشورت گرفتم 

بهم گفت از تر کیب  رنگ یاسی و سفید استفاده کنم 

البته نظر خودم ترکیب رنگ یاسی و آبی تیره بود 

توی یه انجمن شعر عضو شدم 

کارای بین من و خدا هم دنبال میکنم 

پیام رسان سروش هم از صبح قطع شده 

نوشتن با فونت رنگی خیلی باحاله 

دارم به چاپ کتاب جیبی فکر میکنم 

الهی منابع مالی زود اوکی بشه 

من خیلی اوکی هستم 

دوست و قیمه

سلام بالا خره دوستم  رو  پیدا کردم 

بهش پیام  دادم 

مث همیشه نبود 

بی حوصله بود 

و بهتره بگم  تحویلم  نگرفت

یه کم پشیمون شدم 

اگه دو روز بیخوابی بکشی و شیفت وایسی با اینکه شبا از فکر شعر و کتاب و  ویرایش و تایپ و چاپ نخوابی فرق داره 

برا هرکی از موفقیتام میگم تحسینم می‌کنه 

باید به استاد جانم  زنگ بزنم 

ناهار قیمه داشتیم 

خیلی خوشمزه بود

آشپزی مامان جان 

کلی حرف داره 

خوش خبری و نامریی

سلام 

گاهی بی خبری خوش خبری نیست...

گاهی  اتفاقات اونقدر سریع می افتند که 

فرصت نمیکنی چگونگی وقوع اونا رو پیش بینی کنی و توضیح بدی

حتی شاید نتونی بگی 

چرا اینجوری شد...

به نظر من «خدا» یه موجود نامریی هست که و جود  پنهانی داره و اگه آشکار بشه همه چی از مزه می افته

پاییز اومده و بابام نمیتونه تو  خونه ی قدیمی بخوابه

وقتی شعر مینویسم نمیتونم قالبشو پیدا کنم یا حدس بزنم

باید بعضی از آدما رو پیدا کنم 

شگفتانه

سلام 

حدس میز نید چی براتون دارم؟

مطمئنم غافلگیر میشین 

از شامپو های مارکو بهتره 

نسخه ی الکترونیک کتابام تو سایت طاقچه موجود است

«از واژه هایم سکوت میبارد »(انتشارات خادم الرضا/99)

«قلم مینوازد از روی چشمان تو »(انتشارات خادم الرضا/1400)

خوشحال میشم به سایت طاقچه سر بزنید و نظرتونو برام بنویسید

حیاط و عسل

سلام 

وای نمی‌دونید حیاطمون 

چقدر خوب و خوشکل شده

اونقدر بزرگه که توش سه تا خونه ساختیم....

قدیما تو حیاطمون  درخت  پرتقال و نارنگی و زیتون داشتیم 

گردو و  یه بوته گل سرخ هم  بود....

البته شکل ظاهری الانش   با قدیم قابل مقایسه نیست و الان خیلی زیبا و تمیز و مرتب شده 

هوارتا لایک داره

مامانم عسل خریده 

و با مهربونی اصرار داره 

ترکیبات عسلی رو امتحان کنم 

عسل اسم خواهرمه 

متخصص  زنان هست...

اگه بخوایید آدرس 

مطبشو براتون میذارم 

نمیدونم چرا یهو 

یاد شجاع خلیل زاده افتادم 

اینقدر ترکیبات عسلی خوردم 

همش دلم به هم میخوره...

هنوز بیسکوییت مورد علاقمو نخوردم

مامان خیلی بهم میرسه

مامان دوست دارم...