سلام امروز عمه جان اومده بود
من عمه جان رو نشناختم
تصویر بد بود
در حالت عادی به ماسرنمیزنه
عمه اس دیگه
گفتن دختر عمه ناهید گفته کتاب بنویس تا چاپ کنیم
و بیشتر چاپ کنید تا همه جا بره
خب به اینا فکر کردم
به آدما امید واهی ندید
دل میبندن بده
سلام هوا از صبح خنکه
تا الان کولر روشن نکردیم
یعنی میشه
صبح دل درد و حالت تهوع داشتم
فکر کنم بدنم کم میاره
همین الان از خیلیا جلو ترم
ولی خب مشکلم کمبود پوله
سیم کارتمو شارژ کنم یا زوده؟
بابا صابر برا تلویزیون برنامه مینویسه
جواب منو میده
بعد بعضیا اسم انتشارات نمیتونن بگن
متاسفم واقعاً
کاغذ وفا ندارن
میفتی می میری و کسی کتابت چاپ نمیکنه
سلام بعضی چیزا دست بنده هاست
بنده ها کار روخراب میکنن
البته ممکنه کار درست هم انجام بدم
بی سوادی هم عالمی داره
بی اعتنایی به زندگی
بود بود نبود نبود
چه فرمون خوبی
پیشرفت بی پیشرفت
اصلاً نباید رفت باید اومد
باید باهمه چی کنار اومد
تا موقعش بگذره
و خودت بذاری بگذره
باکلاس
بی حسرت
سلام چیزایی که دوست دارم داشته باشم برام شبیه رویاست من سخت ترین رویامو به واقعیت تبدیل کردم اما حالا یه گوشی و لب تاپ شده بزرگترین رویام و کسی مسئول برآورده کردن آرزوهای بزرگ و کوچک من نیست هنوز امید دارم به هرحال هستم
آزمندیان میگه خدا رویاتو میسازه ومحاله محقق نشه
به هرحال تونستم تا اینجا با کمک اومدم بالا
بعدشم خدا هست
خدا هیچوقت نمیره