سلام
بچه های سید علی اذن شهادت دارن
رجایی دیگر شهید شد
شهادتش مبارک باشه
ما وسط میدون جنگیم
انتخاب با شماست
سلام بر ابراهیم
سلام بالاخره چند دقیقه پیش
رفتم نمایشگاه مجازی کتاب
تا کتاب بخرم
البته چند روز پیش پیگیر استفاده از یارانه کتاب شدم
اما با توضیحات اهل فن از خیرش گذشتم
زیاد حوصله نداشتم
چندتا کتاب از نویسندگانی که میشناختم
جست جو کردم و بعداز تأیید های لازم
وقتی به پرداخت رسیدم
سفارشم ثبت شد بی پرداخت یک ریال
کمی فکر کردم و بابررسی موضوع تو سایت
فهمیدم یارانه کتاب برام فعال هست
بسیار خوشحال شدم
اینم از مزایای اهل قلم گرامی بودن هست
کتاب شعرجدید اخرین لحظه ها حمیدرضا شکار سری
کتاب جدید شعر مین در اتاق بابا صابر ساده
گزینه اشعار سید علی صالحی
چند کتاب از سید علی شجاعی
و چند کتاب از جمال میرصادقی
فکر کنم مجازی خرید کنید دردسر استفاده از بن ندارید
هرچند فروش حضوری بیشتر بوده
محشر یه چیزی میدونست میگفت از دست نده
گاهی خوبه به حرف هم گوش کنیم
با سپاس از ماهش خانم گلی مهربون
که با کامنتش حسابی غافلگیر شدم
وای چقدر حس خوبیه نویسنده بودن
کلی ذوق کردم
قربونش بشمه منه
داداشی آرکاداشی
خیلی نیستی
سلام زندگیم به ایستگاه 31ام رسید
هنوز پیاده نشدم
همه ی31بهار میتونه تجربه باشه
شاید بعضی از تجربیات رو یادم نیاد
بعضی تجربه ها پر رنگ هستن
بعضی ها کمرنگ
بعضی ها تکرار میشن
بعضی ها مرور
مهم اینه که باور کنم
میتونم تجربه کنم
و به بقیه هم این حس رو منتقل کنم
همه چیزو بلد نیستم اما اون چیزی که
به ذهنم میرسه روبه بقیه میگم
گاهی اوقات سکوت جواب میده
اما نوشتن نعمت خیلی بزرگیه
سپاسگزارم از خدا
سپاسگزارم از دنیا
سپاسگزارم از آدما
دیشب تولد کوچکی داشتم
الان خانواده داماد دوم مهمان ما هستن
زندگی شگفت انگیزو غافلگیر کننده اس
از شعارهای غیر اصولی پرهیز کنید
هنوز دارم کیک میخورم
خوشمزه اس
سلام دیروز در یک حرکت تاریخی و بی سابقه
تصمیم گرفته شد
بچه های خواهرم برن شیراز
تا مادرشونو ببینن
خواهرم طی یک تصمیم اشتباه دانشجوی فوق تخصص هست
و چهار هفته اس نتوانسته بیاد خونه
باوجود این که بابام هم باهاشون رفته بود
آخر شب برگشتن خونه
از اونجایی که انجام هر کاری نیاز به درون مایه و وجود داره
این کار به سرانجام نرسید
عاقبت تصمیم های خودخواهانه و احساسی و عجله ای
جز این نیست
بچه های ی که دارن بی پدر مادر بزرگ میشن
سرنوشت مدرسه آناهم در هاله ای از ابهام هست
منم دوست دارم یه بار خونه شیراز رو از نزدیک ببینم
سلام.دقیقاً نمیدونم چرا مامانم
از دوم دبیرستان تصمیم گرفت
من رشته حسابداری بخونم
شاید علاقه شخصی بود
یا خیلی آرمانی فکر می کرد
ولی راهی که مامان بهم نشون داد
آخرش رسید به کتابها و کلمه ها
من از بچگی به سختی اما با لذت مینوشتم
الان نمیخوام بگم خیلی کولاک کردم
ولی ذره ذره پیش رفتم و پیشرفت کردم
خداروشکر خانم حسابدار نیستم
من هیچوقت زمان نوشتنم رو مشخص نکردم
الان برا کسی فرقی نداره من ادامه بدم یانه
اما یه تناسب ذهنی همیشه یا نزدیک به همیشه وجود داره
که اغلب آدما اینطور فکر میکنن
هرکس شرایط خاصی داره باید کامپیوتر یاد بگیره
آدما اگه راهشونو خودشون انتخاب کنن موفق ترن
من هیچوقت امکانات زیادی نداشتم
اما به زیاد فکر کردم
گوشی دفترچه برخط منه
من مدام دارم مینویسم و یاد میگیرم
من مادر شعرم هستم
توی گوشی نقش من
یه بچه معلول که فقط
به نیازهای اولیه اش توجه میشه نیست
و این منو خوشحال میکنه
کتاب جدیدم داره ویراستاری میشه
اینم یه تجربه جدیده